۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

کتاب "امتداد فاجعه" از چاپ خارج و نشر شد

در مقدمه این کتاب میخوانیم:
سخن درد کهنه و دیرینه زخم افغانستان به آهستگی دهه چهلم خود را تکمیل می نماید. این مدت، زمانی اندکی برای مردم کشور ما نیست. تازه این نزدیک به چهل سال یک دوره میانگین عمر مردم افغانستان است. این مدت عمر برای مردم افغانستان هم از سنخ زندگی سایر مردم جهان نبوده است ؛ هر فرد این کشور که در این خطه عمر به سر می کنند به شمار ساعت ها و دقایق عمر شان درد دیده اند و رنج کشیده اند. 

همین ملت که همه سیاست مداران کشور به نام آنان بیرق سیاست را افراشته اند، ازپی تجربه هر سیاستی آسیب دیده و زخم خورده بیرون رفته اند و در سلاخی خانه سیاست مداران افغانستان کارد های بران زیادی گوشت آنان را درنوردیده و به استخوان آنان صدمه زده است. شوربختی مردم افغانستان در این بوده است که دردست سیاست مداران تردستی افتاده اند که کمترین توجهی به حال مردم افغانستان مبذول نداشته اند. زیرا هر بادی که در بیرون از مرز های افغانستان وزیده است، در کشور ما سبب سرما خوردگی شده است، نه نسیمی شفا بخش و رمز گشایش غنچه های امید.
کشور شوراها برای دسته های سیاسی افغانستان به قبله آرزو هایی می ماند و عربده های میدان سرخ در جاده های خاکی ده ودره افغانستان دوبله وتکرار می شد، روزی فرا رسید که «هورا» گویان رخت سفربسته و به دروازه های آنچه که «امپریالیزم» خون آشام خوانده می شد، سر نهادند. اما می دانید که تا چه پیمانه گورهایی پراست از تن های پوسیده کسانی که خود «هورا» کشیده بودند ویا خود با «هورا» گویان ستیزه جسته بودند. این کشور دیگر چه نامی میتواند از اینکه «آزمایشگاه» آن رابخوانیم در خور حال خود داشته باشد؟

به نوبت این سلاخی واین جراحی تن وپیکر و روان این مردم را خورده و ملت و مجتمع از درون تکیده است. روزی سنگر جهاد به کشتار گاه مجاهدین مبدل گردید، زمانی هم ملت شاهد قهرمان کشی بود، وآنگاه نوبت رسید به اینکه این ملت در سیه چال یک درگیری غیر متعارف و جنگی هولناک که باز هم بازنده اصلی در آن مردم افغانستان اند، فرو رود.
این ها کابوس هایی است که افغانستان آن را درهوشیاری وبی خودی به خودمی بیند و هرازگاهی در خمیازه های هولناک خود فریاد های گوش خراشی بیرون می دهد. مگر گوشی هست تا این فریاد ها را بشنود ؟ مگر ترجمانی پیدا می شود که این سخن را دوباره تکرار کند تا عمق فاجعه ای که این ملت به خود دیده است را آیینه داری نماید؟ مگر کسی پیدا می شود تا آوا های نگفته مردم افغانستان ویا گفته ولی نشنیده این ملت را به صدایی رساتر فریاد کند؟
نخواسته ایم تا این پرسش ها بی پاسخ بماند، - اگر چند نه پاسخی فراگیر- نگذاشته ایم تا به ضرباهنگ کوفته شدن افغانستان سکوت کنیم، نخواسته ایم که کارد در استخوان این ملت بیش از این خانه کند، نخواسته ایم تا روزمرگی پیشه کنیم وبه نرخ روز نانی بخوریم،...
سخن برسراین است که برای آمریکا بهانه ای داده شود تا آنان در بیشه افغانستان خانه کنند، مانند زنبور نیش شان به ماباشد ونوش شان در کشور های خود شان، خانه شان درپشت دریا ها باشد و حریم خانه شان در وسط قاره آسیا، اقمار مصنوعی آنان دنیارا درنوردد ورصد خانه آنان درکوه های بابا وسلیمان،  چون می دانسته ایم ومی دانیم که از این سفره لب نانی برای ملت ومردم ما دستگیر نخواهد گردید، شنیده بودیم که می‌گفتند: «جایی که برسد سم اسپ قطغن، نی زنده چپن یابد و نی مرده کفن» اکنون که به جای آن نقش شوخی آمیز قطغن را به صورت واقعی آمریکا گرفته است، از چپن وکفن که خبری نیست، اما از تن های پاره که به چپن و کفن نیازی ندارند به وفرت می توان در این کشور گواه بود.
آنانی که دیدگاه دین را پیشگاه دیدگان خود خواهند داشت این آرزو را در این کتاب بازخواهند یافت، آنانی که به سرشان نقد سیاست زده است نیز از این کتاب چیز هایی دست گیرشان خواهد گردید. درفرجام یک کار جامع الاطرافی در این کتاب انجام یافته است که می شود به سان یک کلکسیون کوچکی از یاد داشت های مهم در باب خطر های رفتن افغانستان به دام یک پیمان در قفسه های کتاب، کتاب خوان های کشور جاگیرد.
در فرجام آرزومندیم تا این مجموعه گامی باشد در راستای خدمت به ارزش های والای اسلامی و خشتی باشد در بنای یک افغانستان اسلامی آزاد، مرفه و پیشگام.

در یافت کتاب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر