بهاری بعد زمستان بلند...

بهار عربی ، اصطلاحی است نو که به بیداری جهان عرب استعمال گردیده است. البته این فصل در کشور های عربی بعد ازیک زمستان بسیار بلند وطولانی از راه فرارسیده است . به همین مبناست که برای ذوب شدن یخ های درشت این زمان بسیار به انتظار نشست تا آفتاب بهاری به نیمه آسمان بیاید.
همین بود ، از دیر باز اعراب در کشور ها گونه های مختلف تحقیر رامی دیدند ، در جوامع بیرون از جهان عرب وبه خصوص جوامع غربی ، اعراب مثال کودنی وتنبلی وخواب بردگی گردیده بود. از درون هم این عرب ها بعد از یک حرکت قومی وناسیو نالیستی ، دیگر هیچ انگیزه و جهشی براید ادامه یک حیات آبرومند نداشتند. آن انگیزه هم درست تقریبا در مراحل طفلی به مرگ زود رسی مرد و اعراب هم دیگر هیچ ، ... در صحنه بین المللی کاملا بی دست آورد مانده وهرگونه انگیزشی برای حیات مدنی را ازدست دادند.
دوره ویا فترت زندگی اعراب بی قهرمان خیلی سخت وطاقت فرسا بود، هر جرقه ای از در هرگوشه جهان برا عرب ها معنی خاصی پیدا می کرد و همه در فکر دریافت گمشده خود بودند. دراین میان دیدیم که درجهاد افغانستان جوانان عربی سیل آسا به سنگر های مجاهدین ریختند، درست این روی آوری به جهاد در کنار اینکه یک مکلفیت دینی آنان خوانده می شد اما درپشت سرخود یک معنا وبار روانی دیگر را نیز باخود دادشت که همانا پر نمودن خلاء هویت آنان بود. به راستی رشادت های این اعراب درافغانستان در برابر روسها قصه های شنیدنی زیادی دارد . در همین بحبوحه بود که بن لادن هم این نبض را درست خواند ونیاز عرب ها به داشتن قهرمان رادرک کرد .
پول های وافری مانند ریال ، دینار ودرهم که از منابع سرشار نفتی به دست می آمد اگر چند توانست تا جیب جوانان عربی را پر کند اما از این که خلاء شخصیتی آنان را پر کند ،عاجز آمد . پس پول ورفاه اقتصادی در این زمینه نتوانست کار گرشود. در جنگ دوم عراق دیدیم که اکثرا جوانان از کشورهای همسایه سرمایه دار عراق می  آمدند وزمانی در برابر امریکایی ها می جنگیدند وبه شهادت می رسیدند در آنسوی مرز از سوی خانواده های شان جشن سور وسروری برپا می شد و بستگان خانواده جهت تبریکی می آمدند. این حقیقت به این معنا است که اعراب از درون بسیار ریخته بودند و ورشکسته گی سختی آنان را آزارمی داد . البته این خود باختگی و بی معنا شدن زندگی در میان طبقه متمول نبود ، این از هم پاشیدگی درمیان جامعه فقیر وفرودست کشور های عربی به شکل ورنگ دیگری خود نمایی می کرد. همه روزه دراین کشور ها فاصله میان طبقه فقیر وسرمایه دار بیشتر وبیشتر می شد و شگاف طبقاتی هولناکی دراین جامعه پدید آمده بود. دراین میان فرصت برای سرباز گیری برای جریان های تندروی مانند القاعده بیشتر مساعد می گردید و دراین حرکت بود که یک نوع مساوات دیده می شد ، عضویت فرزندان خانواده های سرمایه دار خسته از زندگی ودلزده از همه نعمت های حیات و درپی پرنمودن خلاء شخصیت و جوانان فقیر بی روز گار و درمانده. هردوطیف دریک صف که بن لادن نام آن را القاعده گذاشته بود از مساوات القاعده ای لذت برده و احساس آرامش می کردند.
اما این حالت برای کمتر ازیک درصد ازنفوس اعراب حدس زده می شد، در دردرون مرز ها حالت خیلی به کابوس های نوی رامی آفرید . اصلا یک بن بست بود که اعراب را ا زچار طرف احاطه نموده بود.
اما دردرون قصر های مجللی حالت به کلی تفاوت داشت ، این فرمول بیشتر کاربرد داشت که امریکارا به نوعی راضی نگهداشت – ولو به هرقیمتی – ودیگر خود فعال مایشاء  برسرنوشت این ملت ها بود. این فرمول هیچ تغییری نکرد ، همه چیز فرمایشی می آمد ومی رفت ریاست جمهوری های بد تر ز نظام های شاهی مطلقه حاکم این کشور ها بودند . دیگر در این کشور ها هیچ نمانده بود ، زمستانی بلند ، بلند تراز زمستان های قطب شمال ... بلی بهاری از راه باید می رسید واین یخ هارا باید ذوب می نمود...
م. مفلح