۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

نقدی بر پیمان استراتیژیک با آمریکا

در یکی دو قرن اخیر کم کشوری در جهان به اندازه افغانستان درد و رنج کشیده است. درد های کم مردمی به میزان درد مردم افغانستان برابری کرده است. اگر روزی مثلی برای بیان درد انسانیت زده شود بی شک این مردم افغانستان اند که آیینه تمام نمای رنج و اندوه یک توده انسانی اند.
زخم های تن مردم افغانستان یکی از کهنه زخم ها ولی همراه با درد های نوی است. جنگ چند امپراتوری بالای دو نسل پی در پی (امپراتوری انگلیس و شوروی سابق) خود به سان آسیابی سنگین هستی این کشور را خرد نمود که نوبت به خمیر آن گرد به سان توتیا برای خرده امپراتور ها و یا در واقع خواهر زادگان امپراتور های کهن (پاکستان) رسید. ده سالی بیش آتشی از سوی این امپراتورچه ها افغانستان را در نوردید تا این که باز اختاپوس دیگری از راه رسید (آمریکا).


حال شما کدام کشوری را می یابید که یک چنین شرایطی را پشت سرگذاشته باشد؟. روشن است که هیچ کشوری در این کره خاکی نه این گونه رنج دیده و نه این گونه اشغال را تجربه نموده است. حال تصور کنید که این درگیری های ممتدی که هر کدام به سان توفان های سهمگینی چندین بار بر کشور ما هجوم آورده اند وبا رعد و برق های سوزان خود بر پشت زندگی ما شلاق های سختی کوبیده اند این ملت واین مردم چه سرنوشتی را تجربه می کنند؟
سرنوشت این ملت این است که در درون موریانه های فقر و سایر مظاهر عقب ماندگی آنرا خورده است و در بیرون نیز یکی از کشورهایی است که ننگین ترین برچسب های نفرت آلود به آن زده شده است. افغانستان امروز در عقب این همه رشادت ها و از خود گذری ها آنچه از این سفره نصیب شده است این است که حکومت به سوی کمک ها و اعانه های کشور های غربی دست نیاز دراز کرده اند. این سرنوشت چیزی نیست که وجدان عمومی مردم افغانستان به آن رضایت داشته باشد و گویا این سر نوشت محتوم مردم افغانستان باشد ؛ درست در هر وهله از حیات، مردم افغانستان شایستگی و لیاقت خود را به اثبات رسانیده اند. مردم افغانستان یکی از اقوام دیرپای تاریخ بوده اند که در وظایف انسانی خود هرگز کوتاهی ای نکرده اند؛ اما اینکه امروز کشور شان به یکی از پرمسئله ترین کشور های جهان تبدیل شده است، در جای خود بحث های (ماله و ما علیه های) زیادی دارد، اما مردم افغانستان که اکنون در مرحله ای به سر میبرند که کارد به استخوان رسیده است؛ که واقعیت کنونی آنان دیگر هر یک از مردم دلسوز این کشور را در باب حل این مسائل حساس تربی باک تر وجسور تر ساخته است.
عقده و یا گره کور مشکل افغانستان این است که خود به سان نقطه درگیری ای میان دشمنان مرئی و نامرئی ای شده است که به تبع آن یکی از جنگ های غیر متعارف دنیارا تجربه می کند. پس جا دارد که اکنون در لای لای این دوسیه ضخیم و بزرگ داخل شد وبا باز خوانی اوراق این دوسیه کهنه درس های نوی بیرون آورد.
درست این کاری است که نهضت اسلامی افغانستان در این یک دهه اخیر آن را انجام داده است. در این یک دهه اخیر نهضت اسلامی افغانستان بسیار فعالانه وارد این گفتمان گردیده است. در روز های دشورای که وجهه اسلامی افغانستان توسط دست های ملوثی مخدوش می گردید این جوانان نهضت اسلامی بودند که با اصل های نخستین نهضت فراگیر اسلامی تمسک جستند و در برابر هر گونه فعالیتی که در راستای اسلام زدایی در کشور انجام می یافت مقاومت نشان میدادند که اگر این حرکت استقبال میگردید وملت پی شعار های میان خالی که از غرب در این کشور وارد و واریز می شد، فریفته نمی شد به یقین که بخش بزرگی از دشواری هایی که اکنون با آن درگیرهستیم را نمی داشتیم. به همین دید گاه نهضت اسلامی افغانستان و شورای فرهنگی حامیان قدس شریف در رابطه به حل بحران کشور طی فرایند پاسخ ده آتی می تواند تبیین و توضیح می گردد:
الف: حقیقت خود باوری:
اکنون یکی از دشواری های عمده ای که پیش روی مردم افغانستان قرار دارد، همانا سلب شدن اصل باورمندی میان اقشار قومی و سایر ساختار های اجتماعی افغانستان است. طی سالیان متمادی کوشش های زیادی به عمل آمد تا باور هایی که به منزله شیرازه یک پارچگی مردم افغانستان به شمار می رفتند را از میان این ملت بیرون نمایند، این کار از سوی چپی ها و راستی ها انجام یافت. چپی ها آمدند وبا مطرح نمودن شعار انتراناسیونالیزم اصل دلبستگی به افغانستان را زیر سوال بردند و در همین راه منافع سرخ رابر سیاه ترجیح دادند و در نتیجه آنچه که به فراموشی سپرده شد، همانا افغانستان بود.
راستی ها هم در کنار همه کار ها و باورهایی که داشتند، از حقایق افغانستان اندکی طفره رفتند و باایجاد شعار های خیلی کلان، مصالح و منافع افغانستان را نادیده پنداشتند، چیزی که درست با دوستی وطن که در سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هم آمده است، هم سازگاری چندانی نداشت. این دو کار درحالی صورت گرفت که کشور های طماع بیرونی چه اسلامی وغیر آن چشم به منافع خود داشتند واین چشم داشت ها بود که آنان را به سوی تامین منافع ملی شان کشاند و ملت و مردم ما را به سوی تباهی و بر بادی.
پس امروز ما نیاز به این داریم تا مردم افغانستان را باید به هر قیمتی که می شود از این که همه پشت به روی هم اند، تغییر وضعیت و موقعیت داده و این جماعت را رو در روی هم قرار دهیم و این وضعیت بی باوری را به حالتی خود باوری تعویض نماییم.
ب: ثبات آوری:
شاید اصطلاح فوق چندان باب ذوق ارباب سیاست کشور نیفتد اما این موضوع یکی از کلیدی ترین عواملی است که پیش روی ملت ما قرار دارد. اکنون در هر عرصه از حیات کشور حالتی از شک و وسوسه در جامعه ما حاکم است. این حالت شک و وسوسه را باید به گونه ای حل نمود.  اکنون همه عرصه های حیات در افغانستان از حالتی بی هدفی و وضعیتی نامشخص رنج می برد. در حوزه سیاست هنوز خط مشی مشخصی پیش روی سیاست حکومت قرار ندارد، وقتی به ظاهر امر می نگری همه گفته های دولت مردان کنونی صرفا آرامش دهنده است، سخنرانی های عاطفی دستگاه دپلوماسی افغانستان دلچسب است اما زمانی به عمق قضایای سیاسی دقیق می شوی سوال های بی پاسخ زیادی در برابر آدم قد می کشد، مانند این که حوزه آزادی عمل حکومت در وضعیت حضور خارجی ها تا کجاست؟ آیا افغانستان بی طرف است ویا هم طرفدار و از این قبیل مقوله ها. حوزه سیاست سایه سنگینی برروی اقتصاد افگنده است، هم اکنون دروازه هایی تجارتی کشور که از مرز های کشورهای مختلفی عبور می کند هیچ اطمینانی نمی دهد، اندک ترین تنش سیاسی می تواند وضعیت مالی و اقتصادی کشور را به سان یک توفان ویرانگری زیرو رو کند. از لحاظ اجتماعی هیچ نوع حرکتی که بتواند یک آینده درازمدت خوبی را برای مردم افغانستان به تصویر بکشد وجود ندارد. این عوامل به خودی خود می تواند برای افغانستان مسئله زا باشد؛ که در این میان نیاز باز آوری ثبات به همه عرصه ها از ضرورت های اولیه به شمار می رود.
باز یابی ثبات با همه دشواری هایی که دارد اما از جمله محالات هم نیست. این روند رامی توان از درون نظام نخست در دایره های کوچکی آغاز نمود که به آهستگی شعاع این دایره ها وسیع و وسیع تر شده و روزی بتواند حالت بی ثباتی که همه عرصه ها را فرا گرفته است کاهش یابد.
ج: توان بخشی اجتماعی:
 امروز اگر به تصویری که از وضعیت اجتماعی افغانستان در اختیار ما قراردارد، دقیق شویم می بینیم که بر روی  اجتماع افغانستان شگاف های عمیقی وجود دارد. این صدمه هایی که برروی اجتماع افغانستان دیده می شود چهره و روی اجتماع افغانستان را به رقمی زشت وناریخت جلوه داده است.
زمانی ما می توانیم این خراشیدگی ها را از روی اجتماع افغانستان پاک کنیم که به راستی بیماری هایی که در اصل پیکره اجتماع افغانستان قرار دارند، را درست ریشه یابی کنیم و منابع این بیماری ها رسیدگی نماییم. این آثار زشت بر رو نمای اجتماع کشور برآمده از تعامل های درونی وزیر بنایی اجتماع کشور مان است (با استعاره از تعبیر های ادبیات چپی).
زمانی ما در جامعه به مشکلات قومی غالب نیاییم، و این مسئله را به معنای واقعی کلمه حل نکنیم، دقیقا نمی توانیم یک تصویر درست و قابل نمایشی از اجتماع مان بدهیم. اکنون مسئله قومیت ها در افغانستان به یکی از مسئله های حاد مبدل شده است، این موضوع را باید به یک گونه ای حل نمود و به آن به نحو معقول و مطلوبی پرداخت.
نمی گوییم که این موضوع را از دید چند نفر اهل غرض به بررسی گرفت، اما این مهم است که اقوام شریف این کشور را از دوردست های افق اندیشگی شان به اصول مشترک نزدیک ساخت و آنان را باورمند به ساختن و داشتن یک ملت واحد ساخت. یک حکومت و یک ملت شدن از جمله نیاز های مبرم کشور مان است این نیاز را نمی شود که از نظر دور داشت. به معنای دیگرمی باید یک بسیج اجتماعی ای را به راه انداخت تا درک مشترک و درد مشترکی به وجود آورد. اگر از این عبارت ها بیرون رویم می توانیم این مسئله را این طور بیان کنیم که تا زمانی که درد های یک پامیری برای یک ده نشین سپین بولدک یک نشود و هریک خود را در شادی و ماتم آن دیگری شریک نداند امید وار بودن به ساختن یک نظام چیزی شبیه به خیال به نظر می رسد. درست رسیدن به این مقصود هدف ماست.
این کار البته با راه اندازی یک برنامه بزرگ و قوی که از سوی عناصر ملی راه اندازی گردد می تواند ضمانت تحقق این آرزو گردد. دیگران این کار را انجام دادند وخوب هم از عهده آن برآمدند.  اتحادیه اروپا  از زیر خاکستر جنگ های ویرانگر سر برآورد. اکنون این تجربه در بسا از نقاط دنیا قابل مشاهده است.
د: پابندی به عدم انسلاک هدفمند:
واضح است که جنبش عدم انسلاک که افغانستان از جمله اعضای اولیه آن بوده است، با آن رنگ و بوی عصر جنگ سرد آن دیگر در دنیا کار برد ندارد، اما ضرورت این جنبش با دستور کار جدید ازنیاز های جدی عصر ماست. اکنون جهان یک قطبی خطر های زیادی را متوجه نظم و ساختار سیاسی جهان نموده است. این تک قطبی شدن جهان که در لباس جهانی شدن و گسترش قلمرو پیمان نظامی ناتو خودنمایی می کند، خود جهان را آماده یک انفجار عظیم و بزرگی نموده است.
در یک چنین وضعیتی رفتن افغانستان به سوی عقد پیمان هایی که مسیر سنتی سیاست بیرونی افغانستان را از بنیاد زیر و رومی کند خود خطرناک و کشنده است. افغانستان از دیر باز یک تجربه ی موفقی از هم پیمانی با قدرت های بزرگ جهانی را از خود بروز نداده است. تلاش هایی که در این راستا به عمل آمده است نه برای افغانستان سودی داشته است و نه هم برای کشور های پیمان کننده. شکی نیست که انگلیس ها با اعتقاد به بند کشیدن افغانستان ضمن این که افغانستان را تخریب نمودند، ادامه تسلط برهند را نیز برسرآن گذاشتند. درست این کاری بود که شبیه به آن را روس ها با کشور های بزرگ شان (اتحاد جماهیرشوروی سابق) تجربه نمودند.
پس امروز که یکی از بحث های خیلی داغ هم پیمانی با آمریکایی ها در محافل سیاسی کشور ماست، خیلی قابل دقت است. اکنون افغانستان به اصطلاح ما کاملا "مانده وخسته" است. این خستگی خیلی کشنده است. در یک چنین وضعیتی معلوم نیست که معاهده که تعامل کاری میان دو طرف را مطالبه می نماید، دولت مردان ما چه چیزی را برای آمریکایی ها وعده می دهند ؟ آمریکایی ها از افغانستان چه چیزی را به دست خواهند آورد ؟ این گونه معاهده یک طرفی هیچ معنای اجرایی ندارد. پس لازم این است که مردم افغانستان بروند به همان پالیسی و سیاست سنتی که بی طرفی فعال افغانستان است.
هـ: رهیافت‌های نهضت اسلامی‌افغانستان وشورای فرهنگی‌ حامیان قدس شریف:
نهضت اسلامی افغانستان وشورای فرهنگی حامیان قدس شریف با الهام از آموزه های دین مبین اسلام از گذشته های دور باور مندبه این بوده است که هیچ نیروی خارجی نمی تواند برای هیچ کشوری رفاه و ترقی بیاورد، این درست نیست که یک ملت راهی دیگری را انتخاب نماید و ملتی زورگوتر پا به میدان گذاشته و خود بخواهد اسلوب و شیوه ای دیگر را بر آنان تحمیل نماید. پس کسانی که به افغانستان می اندیشند و فکر آنان به این معطوف است که گویا این آمریکایی ها می توانند در افغانستان صلح را باز می آورند در واقع بی هیچ مبالغه ای در پشت یک امر محال به طمعی خام نشسته اند. در این میان نهضت اسلامی افغانستان به مثابه یک جریان سیاسی کوشیده است تا در عرصه آگاهی دهی برای ملت عزیز خویش پیرامون آنچه که به خیر و فلاح کشور نمی باشد از هیچ تلاش وسعیی مضایقه نکند. از دیرباز است که نهضت اسلامی افغانستان باهمه وسایل مدنی و قانونی ای که دردسترس دارد سعی می ورزد تا آنچه که برای آن از زاویه نظر یک جریان دینی سیاسی متعهد و هدفمند بر می گردد کوتاهی نکرده و با فعالیت های خستگی ناپذیر خود جامعه را آگاهی داده و آنان را در این راستا در روند سیاست های جاری قراردهد.
اکنون که سخن از این است که آمریکایی ها با افغانستان وارد یک مرحله جدیدی گردیده اند و آهسته، آهسته کار به جایی کشیده که اکنون حرف بر سر ایجاد پایگاه های آمریکایی ها در افغانستان است نهضت اسلامی افغانستان آرام ننشسته و یک بار دیگر وارد کارزار سیاست روز شده و ملت خود را در آگاهی و روشنی نسبت به این قضیه قرار می دهد.
در این سلسله ما نسبت به حاد بودن این موضوع کتابی که در دست دارید را تهیه دیده ایم و کوشیده ایم که در این کتاب زوایای تاریک این قضیه را روشن نموده و شفافیت لازم را به خورد خوانندگان عزیز بدهیم.
چون قضیه مهمی در پیش روست نکوشیده ایم تا به زبان کج دار و مریز حرف بزنیم، هر آنچه گفته ایم صریح است و در این صراحت لهجه منظور مان همانا امانت داری به باور مردم افغانستان بوده و منظور احترام فوق العاده به خوانندگان این کتاب بوده است.
در این کتاب شما مطالب متنوع و مختلفی را در خواهید یافت که همه در رابطه به خطرناک بودن پیمان با آمریکایی ها و ایجاد پایگاه های آنان در کشور ما، به رشته تحریر درآمده است. پس از این زاویه این کتاب یک اثر تعهد مند و باورمند به یک سلسله اصولی است که آن را از دیگر آثار متمایز می سازد.
بیشتر از این، همه شما را می سپاریم به تفصیل این قضیه که در لای این کتاب خواهید خواند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر