طرحی برای حل مشکل افغانستان

وحدت سراسری در کشور و بیطرفی در سطح جهانی
بعد از سالها مواقف متضاد از جانب امریکا در مورد حضور طویل المدت نیروهای این کشور در افغانستان که به معنی داشتن پایگاه در این کشور است، سفیر جدید امریکا در کابل رایان کراکر آخرین موقف کشورش در مورد این حضور در قالب یک اعلامیهء استراتژیک را مشخص ساخت. وی گفت که امریکا خواهان امضای قرارداد استراتژیک با افغانستان نیست بلکه می خواهد حضور نیروهای این کشور بعد از سال 2014 در چهارچوب یک اعلامیهء استراتژیک تنظیم گردد.
به نظر می رسد که امریکا بخوبی از موقف منفی مردم افغانستان و کشور های منطقه وهمسایه در مورد حضور نیروهای این کشور در افغانستان آگاه است و اکنون همان هدف قبلی را که از آغاز حمله به افغانستان بدنبالش بود در قالب دیگری مطرح می سازد ومی گوید که ما نه بدنبال امضای قرارداد استراتژیک برای حضور دراز مدت در افغانستان هستیم و نه خواستار پایگاه در خاک این کشور می باشیم. ما می خواهیم بر مبنای اعلامیه استراتژیک که در سال 2003 با حکومت افغانستان امضا کرده ایم، به حضور خویش در این کشور ادامه دهیم زیرا افغانها توان دفاع از خود را ندارند. تقاضای داشتن پایگاه را نداریم و دوام حضور نیروهای ما در قرارگاههای مشترک با نیروهای افغان خواهد بود.
قرارگاه مشترک یعنی چه؟ یک مرکز نظامی که تعداد کمی از نیروهای افغان برای محافظت از محوطهء بیرونی آن موظف باشند و حتی حق داخل شدن به محوطهء درونی را که نیروهای امریکائی در آن مستقر اند، نداشته باشند.
امریکا می خواهد در افغانستان حضور نظامی طویل المدت داشته باشد اما با توجه به روحیهء ضد امریکائی در میان اکثریت مردم افغانستان، در صدد است تا شکل این حضور را با بازی با کلمات تغییر دهد.
ناگفته پیداست که اگر تغییر قالب فقط یک تاکتیک برای فریب اذهان باشد و محتوای مسئله تغییری نکند، هرگز نخواهد توانست مردم افغانستان را قانع سازد و هر مرجعی که در غیاب مردم در این مورد تصمیم بگیرد و به این دوام حضور، مشروعیت ظاهری فراهم نماید، از جانب مردم افغانستان مردود و مطرود است.
حضور طویل المدت امریکا در افغانستان تبعات منفی ذیل را همراه خواهد داشت:

الف: تبعات و تاثیرات منفی در داخل:
  •  ضعیف نگهداشتن نظام کشور به منظور وابستگی بیشتر به امریکا و اعمال نفوذ بر دولتمردان.
  • قدرت یافتن قوت های محلی همدست با امریکا که زمینه ساز تجزیهء افغانستان خواهد بود.
  • عدم توجه به قوانین افغانستان که به این ترتیب دولت در افغانستان از نظر مردم دست نشانده و بی اعتبار جلوه خواهد کرد و اعتبار قانون در نزد مردم نیز از بین خواهد رفت.
  • وابستگی نظامی کشور که نیروهای مسلح افغان را مبدل به وسیله ای در دست امریکا خواهد ساخت و حتی امکان کودتاهای نظامی چنانچه در کشور های دیگر اتفاق افتاده است نیز متصور است.
  • افزایش مخالفت کشور های منطقه با حضور امریکا و ادامهء ناامنی ها در افغانستان، تشدید جنگ استخباراتی در عکس العمل به فعالیت های استخباراتی امریکا.
  • اعمال نفوذ در مناسبات دیپلوماتیک و تجارتی افغانستان با کشور های دیگر.
  • غارت منابع طبیعی افغانستان.
  • تشدید اختلاف میان یک قشر کوچک ثروتمند همدست با امریکا که از حضور امریکا حمایت خواهند کرد و اکثریتی که علیه آن خواهند جنگید.
  • دادن انگیزهء جنگ به مخالفین که می تواند به دوام جنگ تا آیندهء نامعلوم کمک کند.
اینکه ما طالبان را یک گروه شورشی بنامیم یا تروریست و یا یک حرکت آزایبخش، برای مردم افغانستان فرقی نمی کند. این مردم اند که مصیبت های این جنگ را تحمل می کنند و خواهان پایان آن اند. تعریف از این جنگ چه جنگ ضد تروریستی یا ضد استعماری، از مصیبت های مردم این کشور نمی کاهد.
می توان با استفاده از نیروی نظامی برتر، تعداد زیادی از مخالفین مسلح را کشت اما وقتی حضور امریکا در این کشور ادامه یابد، انگیزهء پیوستن به مخالفین ادامه خواهد یافت و این به معنی دوام جنگ است.

تبعات و تاثیرات منفی منطقه ای:

در دنیای امروز امنیت صرفا یک مقولهء ملی نیست که بتوان آنرا فقط برای یک کشور و در مرز های جغرافیائی خاص آن تعریف کرد.
در جهانی که ما زندگی می کنیم، امنیت یک مقولهء منطقوی و حتی فرا منطقوی است و به همین دلیل است که امریکا مرزهای امنیتی خود را هزاران کیلومتر دور تر از مرز های جغرافیای سیاسی خود تعریف می کند و به افغانستان لشکر می کشد. بنابراین هر تصمیم امنیتی در یک کشور باید از اجماع منطقوی برخوردار باشد و اکثریت کشور های منطقه از آن حمایت کنند. در شرایطی که تمام کشور های منطقه با حضور نظامی طولانی مدت امریکا در افغانستان مخالف اند و این مسئله می تواند تبعات منفی و زیانباری را برای مردم افغانستان در قبال داشته باشد.
  • حضور دراز نظامی مدت امریکا در افغانستان به هر نام و عنوانی، موجب تضاد منافع کشور های منطقه با منافع امریکا شده و این مسئله می تواند پیامد های ناگواری برای افغانستان داشته باشد. این حضور مانع همگرائی های منطقوی گردیده و افغانستان را در منطقه تجرید خواهد کرد.
  • بی ثباتی در افغانستان به بی ثباتی در تمام منطقه می انجامد و گروههای افراطی ضد امریکائی در کشور های همسایه هم اجازهء سرباز گیری و شرکت در جنگ افغانستان را می دهد. همین اکنون جنگجویان خارجی چون ازبک ها، چچن ها، پاکستانی ها، ایغورها، عرب ها و دیگران در صف مخالفین به جنگ علیه نیروهای خارجی در افغانستان مشغول اند. دوام جنگ در افغانستان می تواند بی ثباتی در منطقه را در ابعاد وسیع آن گسترش دهد.
  • این تصور که موجودیت نیروهای امریکا در افغانستان موجب جلوگیری از دخالت کشور های همسایه در افغانستان خواهد شد، یک تصور کاملا بیجاست. در شرایطی که یکصد و پنجاه هزار سرباز خارجی در افغانستان حضور دارند و پاکستان ولسوالی های مرزی افغانستان را آماج فیر توپ و راکت قرار میدهد بخوبی نمایانگر غلط بودن این تصور است. این نیروها برای دفاع از افغانستان در این کشور مستقر نخواهند شد.
  •  حضور نیروهای امریکائی در افغانستان موجب مسابقات تسلیحاتی در منطقه خواهد شد و تشنجات منطقوی را بیشتر خواهد ساخت.
  • کشور های همسایه برای فشار بر افغانستان از ابزار هائی چون محاصرهء اقتصادی استفاده خواهند کرد تا امریکا را زیر فشار قرار دهند. از این فشار ها در قدم اول مردم افغانستان متضرر خواهند شد. جلوگیری از واردات تیل توسط ایران ویا ممانعت های ترانزیتی از جانب پاکستان نشان داد که افغانستان از ناحیهء همسایه های خود سخت آسیب پذیر است و حضور نیروهای خارجی این مسئله را نه تنها حل نمی کند بلکه به ترغیب بیشتر کشور های همسایه برای فشار بر افغانستان می افزاید.

راه حل:
1- ضرورت ایجاد روحیهء اعتماد و تفاهم در سطح کشور:
وقتی از ضرورت خروج نیروهای خارجی از افغانستان سخن بمیان می آید، کم نیستند کسانی که استدلال می کنند خروج این نیروها افغانستان را به ورطهء یک جنگ داخلی دیگر خواهد کشاند. وقتی می گوئیم که باید این نیروها از افغانستان خارج گردند، این سوال مطرح می شود که چه ضمانتی وجود دارد که بار دیگر وقایع خونین دههء نود میلادی تکرار نشود؟
با توجه به تجربهء تلخ گذشته این سوال بجاست اما باید این نکته را در نظر گرفت که طرفهای درگیر آن زمان، از آن جنگ ها این تجربه را آموخته اند که راه رسیدن به قدرت در افغانستان نه توسل به سلاح است و نه تکیه به نیروی خارجی. این مسئله می تواند در ایجاد روحیهء همدیگر پذیری موثر باشد.
مهمترین پیوندی که افغانها با همدیگر دارند، پیوند دینی و اعتقادی است. در طول سالهای گذشته دشمنان تلاش کرده اند تا این رابطهء قدرتمند تضعیف گردیده و تحت تاثیر گرایشات قومی، زبانی و منطقوی قرار گیرد. هدف از این تلاشها در نهایت تجزیهء افغانستان است. در حالیکه افغانستان از نظر ساختمان طبیعی خویش هم کشوری غیر قابل تجزیه است. تجزیهء یک کشور کوهستانی و محاط به خشکه به دو یا چند کشور که آنها هم محاط به خشکه خواهند بود، ارمغانی جز بدبختی برای اکثریت مردم نخواهد داشت.
پس این جبر جغرافیائی هم موجب می شود تا افغانها ناچار به زندگی در کنار هم باشند اما لازم است تا حقوق حقهء همهء اقوام این کشور در یک نظام مورد قبول اکثریت مردم بصورت منصفانه در نظر گرفته شود تا زندگی افغانها در کنار هم تنها ناشی از مجبوریت نباشد. این کار زمانی ممکن است که ما با هم به یک تفاهم سراسری برسیم و برای رسیدن به تفاهم، در قدم اول باید روحیهء اعتماد به همدیگر بمیان آید.
مشکل بزرگی که فراراه مذاکره با مخالفین مسلح دولت قرار دارد و آنها را از حاضر شدن به میز مذاکره باز می دارد روحیهء عدم اعتماد به همدیگر است. اگر این روحیه بمیان آید، هیچ افغان حاضر نخواهد بود تا بخاطر منافع خارجیان، کشور خود را ویران سازد.
یکی از موانع مهم این بی اعتمادی نیز خارجی ها اند. مواقف متضاد و مبهم امریکا در رابطه به حضور در افغانستان نه تنها در میان مخالفین مسلح دولت بلکه در میان کشورهای همسایه و منطقه هم بی اعتمادی و شک ایجاد کرده است.
اگر امریکا اعلام نماید که قصد دارد تا تمام نیروهایش را در تاریخ معین از افغانستان خارج سازد و از بازی با جملات و اتخاذ مواقف مبهم دست بردارد، فرصتی برای گردهم آمدن تمام طرف های متخاصم در افغانستان فراهم خواهد آمد تا در مورد آیندهء کشور شان تبادل نظر نمایند. هدف از این گردهم آمدن یافتن راهی برای رسیدن به یک آینده مصئون برای افغانستان خواهد بود. طبیعی است که اگر شرط اصلی مخالفین یعنی اعلام آمادگی نیروهای خارجی برای خروج کامل از افغانستان تحقق یابد، انگیزهء جنگ تا حد زیادی فروکش خواهد کرد.
وقتی همه اقوام این کشور روی یک طرح برای آیندهء صلح آمیز در کشور به توافق برسند، هر جهتی که با آن مخالفت نماید، در میان مردم تجرید خواهد شد و حمایت پیروان خود را از دست خواهد داد.

دوم: اقدامات در سطح بین المللی:
افغانستان از دورهء دوم امارت دوست محمد خان زمانی به ثبات نسبی دست یافت که قدرت های مهم آن زمان یعنی روسیه تزاری و هند بریتانوی این کشور را بعنوان منطقهء حایل میان شان برسمیت شناختند. منطقهء حایل باید بیطرف می بود و به همین دلیل بود که افغانستان در دو جنگ جهانی و بخشی از دوران جنگ سرد بیطرف باقی ماند و از جمله کشور های موسس نهضت عدم انسلاک شد.
ثبات در افغانستان مدیون همین بیطرفی بود اما زمانیکه اتحاد شوروی به افغانستان حمله کرد، این بیطرفی درهم شکست و این کشور به کانون ناامنی ها در منطقه مبدل گردید.
در اواخر دههء هشتاد قرن گذشته، اتحاد شوروی پس از یک نبرد بی حاصل که به زخم خونین تشبیه شد، تصمیم گرفت تا از افغانستان خارج شود. در آن زمان رونالد ریگان و گورباچف روسای جمهور وقت شوروی و امریکا به این توافق رسیدند که راه حل بحران افغانستان تثبیت بیطرفی این کشور است. در مذاکرات ژنو هم روی همین مسئله تاکید صورت گرفت و در توافقات ژنو تسجیل شد.
از آنجائیکه یکی از جهت های مهم یعنی اتحاد شوروی در آستانهء فروپاشی قرار داشت، تضمین برای احترام به بیطرفی افغانستان عملی نگردید و به این ترتیب دست کشور های دیگر برای مداخله در امور داخلی افغانستان باز گذاشته شد.
امروز بار دیگر شاهد تکرار همان حالت هستیم. برای اینکه بار دیگر افغانستان درگیر یک جنگ داخلی و مداخلهء خارجی نگردد، لازم است تا جامعهء جهانی بیطرفی افغانستان را در یک کنفرانس بزرگ بین المللی بعنوان یک ضرورت برای صلح جهانی برسمیت بشناسد.
مشکلی که در این زمینه وجود دارد نبود یک چهارچوب حقوقی بین المللی برای شناخت افغانستان بعنوان یک کشور بیطرف است. در گذشته این کار با توافق قدرت های منطقوی صورت گرفته بود که خواستار عدم برخورد میان خود بودند. امروز ضرورت ایجاب می نماید که برای حل این معضل که یک مشکل بزرگ منطقوی و بین المللی است، چهار چوبی حقوقی بمیان آید که از جانب سازمان ملل متحد حمایت شود. در این چهارچوب حقوقی باید موارد مداخله در امور داخلی این کشور تعریف گردد و کشور هائی که در صدد نقض آن برآیند، با تعزیرات سازمان ملل متحد مواجه شوند.
متاسفانه این طرح با چالش هائی از جانب عناصری در داخل و نیز در خارج مواجه است:
نخست اینکه دولت افغانستان خواهان بیطرفی افغانستان نیست و قصد دارد از طریق لویه جرگهء عنعنوی، بر حضور دراز مدت امریکا در افغانستان مهر تائید بگذارد. بیطرفی افغانستان برای یک اقلیت انگشت شمار که از ناامنی و جنگ در افغانستان به سرمایه های کلان وقدرت در دولت دست یافته اند نیز به معنی از دست رفتن امکانات و فرصت های باد آورده است و آنها هم با ایجاد جوی از  خوف و هراس از آینده، در صدد اند تا مردم افغانستان را به حضور طویل المدت نیروهای خارجی در کشور راضی سازند.
امریکا هم برای رسیدن به اهداف بزرگ خویش در این منطقه خواهان حل معضل افغانستان نیست و با حضور دراز مدت خویش در افغانستان، بیطرفی افغانستان را زیر پا نموده و زیر نام جنگ با تروریسم، می خواهد ناامنی و بی ثباتی در افغانستان ادامه یابد.
تقاضای ما از مردم افغانستان اینست که با توجه به خطراتی که بقا و آزادی این کشور و این ملت دلیر را تهدید می کند در برابر خواستهای شوم امریکا بیاستند و اجازهء داشتن پایگاه نظامی را به این کشور ندهند.
خواست ما از جامعهء جهانی و وجدانهای بیدار در سطح بین المللی اینست که اگر می خواهند افغانستان بار دیگر تهدیدی برای جهان نباشد، از طرح بیطرفی افغانستان دفاع نمایند. یک افغانستان بیطرف و بدور از پیمانها و پایگاه های نظامی خارجی به این معنی نخواهد بود که افغانستان یک کشور تجرید شده بوده و از همگرائی های منطقوی برکنار باقی بماند. بیطرفی مثبت و فعال ایجاب می نماید که افغانستان عضو فعال جامعهء بین المللی باشد و مسیر افغانستان بعنوان یک مسیر امن ترانزیتی در بهبود روابط اقتصادی میان کشورهای منطقه و جهان نقش خود را بصورت موثر ایفا نماید که این کار به نوبهء خود روی تفاهم منطقوی و همکاری های صلح آمیز بین المللی تاثیر مثبت و ارزنده خواهد داشت.
نویسنده: وحید مژده
منبع: مجله قیام